Tuesday, February 18, 2020

صعود انفرادی زمستانی دماوند/یال رینه (جنوب‌شرقی)

صعود انفرادی دماوند- یال رینه (جنوب‌شرقی) و بازگشت از طریق جنوبی به روش آلپی

این برنامه دوم تا پنجم اسفند۱۳۹۷ توسط آقای امیر بهرامی اجرا شد.




یال رینه از اون یالهای زیبا و بکری هست که فکر میکنم صعودهای زمستونی انگشت شماری به خودش دیده. هرچه جستجو کردم گزارشی از صعود زمستونی این یال پیدا نکردم. مهمترین مزیتی که این مسیرداره در دسترس بودن ابتدای کاره که در مجاورت پادگان متروکه اسرای عراقی رینه هست. ترتیب یالها حد فاصل یال جنوبی و یال شرقی از جنوب به شمال عبارتند از: یال جنوبی، یال ملاخوران (غرب جنوبشرقی)، یال رینه (جنوبشرقی)، یال ملار و نهایتا یال شرقی .

صبح حدود ساعت ۷ ماشینم رو مقابل جایگاه سوخت در حال ساخت (قبل از پادگان و در ورودی رینه) پارک کردم و کفشهامو عوض کردم. جایگاه دقیقا مقابل یال هست که ابتدای یال شیب خیلی تندی داره، باید حدود ۱۰۰ متر داخل دره رفت و قبل از رسیدن به چشمه ( ای که الانه آبشخور دامداری مجاورش شده ) کم کم ارتفاع گرفته و روی یال افتادم. کمی بالاتر یال پهن شده و از شیبش کم میشه و بصورت پهنه‌ای مشخص و در امتداد مشخص ادامه پیدا میکنه. با ارتفاع گرفتن در سمت راست تیغه‌های کرنا و قله‌ی کرنا هم دیده خواهد شد. 
.
تا ظهر وضعیت هوا خوب بود و فقط وزش باد خیلی بیشتر از پیش‌بینی هواشناسی بود. ظهر به بعد وضعیت تغییر کرد و قله در ابر فرو رفت و باعث شد که برنامه‌ریزی من برای شب‌مانی تغییر کنه. با توجه به شرایط هوا مجبور شدم خیلی زودتر از محل برنامه‌ریزی شده در اواخر یال منتهی به «وزمین‌چال» و در شرایط نامناسب و باد زیاد چادر بزنم. خوشبختانه صبح وضعیت هوا عالی و آروم بود و تونستم قبل از حرکت خوب چادر رو برای شبمانی بعدی تمیز و مرتب کنم. بعد از وزمین‌چال به سمت یال منتهی الیه غرب رفتم که بهترین یال مناسب برای صعود در زمستان هست. 

ابتدای یال بصورت پهنه ای هست که در ادامه تبدیل به مسیر سنگی و در انتها گرده‌ای میشه. در حال ادامه مسیر بودم که صدای هلیکوپتر آمد و بعد از مدت کوتاهی هلیکوپتر از بالای سرم از سمت یال جنوبی به سمت شمال‌شرقی رفت. دستی تکان دادم و به حرکت خودم ادامه دادم. بعد از مدتی دوباره از سمت شمال‌شرقی برگشت به سمت یال جنوبی رفت، حدس میزدم در جستجوی گمشده‌ای هستند چون چند بار دیگه هم رفت و برگشت !

هوا خیلی سرد و آروم بود و لکه‌های ابر اگر جلوی خورشید رو نمیگرفت، تابش خورشید گرمای مطلوبی داشت. یه بطری نیم لیتری آب معدنی بصورت سر و ته داخل جیب شلوارم بود تا گرم بمونه و یخ نزنه تا هر چند دقیقه کمی ازش بنوشم. در حین ادامه مسیر بودم که یهو انگار به بطری فشار اومده باشه درش باز شد و حجم آب رها شده رو در شلوارم حس کردم!
واویلا...!

در یک لحظه بطری رو از جیبم بیرون کشیدم و با سرعت از زانو به بالا با دست روی ران و پشت ران کشیدم تا حجم آب تخلیه شده در همون ناحیه بالای زانو تا کشاله ران جذب لباس بشه و به پایین‌تر نرسه. شلوار رویی گرتکس، شلوار میانی وینداستاپر و شلوار زیرین یک استرچ پلی‌استر با قابلیت تبخیر بالا بود. چند لحظه مکث کرم، شرایط رو سنجیدم، وضعیت خودم عالی بود و هوا هم با وجود سرمای شدید آروم بود؛ وضعیت لباسهامو مرتب کردم و تمام بادخورهای لباسهام رو بستم و دستکش و کلاه‌هام رو هم کامل پوشیدم تا تمام انرژی حاصل از سوخت و ساز و فعالیت بدن صرف گرم شدن پا و خشک شدن شلوارها بشه. نهایتا با توجه به شرایط موجود، و بررسی وضعیت خودم و لباسهام تصمیم گرفتم یکساعت دیگه ادامه بدم و مجددا برای ادامه مسیر وضعیت رو بسنجم و تصمیم‌گیری کنم. خوشبختانه و با توجه به تجربه‌ای که از کارایی لباسهام و توان خودم داشتم خیلی زودتر از اونکه فکرش رو بکنم شلوارها بدون ایجاد مشکلی خشک شدن.

با توجه به تغییر زمانبندی برنامه که دیروز اتفاق افتاد برای رسیدن به قله زمان کافی نبود و پیش‌بینی هواشناسی آسمان ابری و کمی بارش در شب بود. بنابراین از ساعت ۴ تصمیم داشتم در اولین جای مناسب چادر بزنم. با توجه به سنگی بودن یال هر چه میرفتم جای مناسب پیدا نمیشد. ارتفاع حدود ۵۳۰۰ بود که یه دسته ده تایی کل و بز دیدم که در حال صعود بودن! ، عجیبه اینا اینجا چیکار میکنن. توی اون ارتفاع هیچ علف و بوته‌ای برای خوردن پیدا نمیشه، شاید اونها هم از خودشون همین سوالو میکردن که این آدما اینجا چیکار میکنن ...

شب اول بالاخره برای چادر زدن چند قدم از یال به سمت غرب منحرف شدم، جای خیلی مناسبی نبود و شب سختی رو بدلیل شیبدار بودن زیر چادر گذروندم. هوا خیلی آروم ولی فوق العاده سرد بود، حدود منفی۲۶ درجه‌ی سانتیگراد. شب مشغول برف آب کردن شدم. طبق عادت همیشگی داخل چادر مرتب و تمام لوازم بسته بندی شده و داخل کوله بود. کیسه خواب هم باز نشده و روش لم داده بودم که یهو پایه پلاستیکی زیر کپسول گاز اجاق شکست و جت بویل واژگون شد و چون دربش بسته بود حدود یک سوم آب ریخت کف چادر! به سرعت با توجه به شیب چادر آب رو هدایت کردم به یه گودی در کنار چادر و به چشم بهم زدنی هم یخ زد و مشکل برطرف شد!

شب دوم هم با تموم ماجراهاش گذشت. صبح با توجه به هوای آروم و خوبی که بود چادر رو تمیز و مرتب کردم تا برای یک شب مانی احتمالی بعدی آماده باشه. بعد از بستن کوله حدود ساعت۸:۴۵  به روی مسیر برگشتم و حرکت به سمت قله آغاز شد. از این به بعد مسیر در برخی نقاط بصورت گرده بود. به نقطه‌ای رسیدم که گرده‌ای، یالی که روش بودم رو قطع میکرد و نقطه تقاطع شیب نزدیک ۹۰ و درگیری خیلی زیادی داشت و بصورت مستقیم ریسک درگیری خیلی بالا بود. بنابراین به سمت چپ (غرب) رفتم تا از ابتدای گرده سوارش بشم، این حرکت هم ساده نبود اما بنظر میرسید ریسک کمتری داشته باشه.

سوار گرده شدم و کمی که صعود کردم تازه درجه خودش رو نشون داد!
با اون کوله و کفش درجه صعود بالا بود. در تنها نقطه مناسب گرده و قبل از درگیری اصلی چند لحظه نشستم و تمرکز کردم و یکی از باتومها رو جمع کردم و کلنگ جایگزینش کردم. با دقت و اعتماد به نفس بالا اون بخش ۲۰ متری رو صعود کردم. درجه بالا بود، سخت بود اما بعد از عبور خستگی کل برنامه از تنم دراومد. از اون نقطه دیگه قله پیدا شد و با انرژی بالا به سمت قله رفتم و ساعت حدود یک و ربع قله صعود شد.برای یک روز وسط هفته قله نسبتا شلوغ بود و نفر آخر به سمت یال جنوبی و بارگاه سوم سرازیر شدم. حجم برف داخل برفچالهای جنوبی به قدری نبود که خطر بهمن داشته باشه و حسابی سفت بود وبه راحتی از طریق برفچال جنوبي رسیدم به هتل دماوند.

این هتل توالت داره، با وجود اینکه برف آلودگیها و زباله های همیشگی محوطه هتل رو پوشونده بود اما دورتادور دیوار هتل و سرتاسر مسير نرده‌كشی شده هدايت كوهنوردا به در ورودی و حتی دقیقا جلوی در ورودی هتل پر بود از آثار ادرار و مدفوع انسانی. برام قابل هضم نیست! 

جماعتی که خودشون رو کوهنورد میدونن و زمستون میان یه همچین جایی، چطور حاضر نیستن چند قدم بردارن و به توالت برسن؟! خدایا یا این جماعت رو آدم کن یا بر صبر و حوصله ما بیافزا... . داخل که رفتیم وضعیت بدتر بود. کوهنوردهایی که با خودشون ظروف یکبار مصرف آورده بودن و در بازگشت هم تمام زبالشون رو جا گذاشتن (دقیقا دو گروه با وضعیتی که شرح دادم)

لذت برنامه با دیدن این ناهنجاریا از بین رفت. شب رو هتل موندم و صبح به سمت پایین حرکت کردم. برف مسیر کم بود و خطر بهمن نداشت و از طریق مسیر تابستونی تا گوسفندسرا رفتم. اتاق محل اقامت کوهنوردان درش کاملا باز بود! 

این جماعت کوهنوردنما هنوز یاد نگرفتن که باید بعد از ترک پناهگاه در پناهگاه کاملا بسته بشه وگرنه با بارش برف داخل مملو از برف خواهد شد؛ شایدم مربیاشون بلد نبودن که یادشون بدن...، آخه حکایت مربی شدن و درجه گرفتن مربیا هم از سال ۱۳۷۸ به بعد برای خودش حکایتیه!

در اتاقها رو بستم و چفتش رو انداختم و از طریق مسیر زمستونی رفتم پایین و ساعت حدود نه و نیم صبح بود که رسیدم دوراهی گوسفندسرا و یه ماشین عبوری از اهالی رینه لطف کردن و منو رسوندن پای ماشین.
پینوشت:
۱) مسئولین باشگاهها و گروهها، مسئولین انجمن کوهنوردان، فدراسیون و مربیان کوهنوردی در طی این سالها حاصل و نتایج آموزشهای زیست محیطیشون رو بیان و ببینن و اینقدر مدعی نباشن و اینقدر به خودشون و عملکردشون ننازن ...؛ کسی که زمستون میاد دماوند حتما یکبار هم که شده از یکی از این بخشها آموزش دریافت کرده 

 بطری‌های آب‌معدنی و نوشابه‌های گازدار همگی از جنس پلی‌پروپیلن هستن و درشون خوب آب‌بندی شده هست اما باید توجه داشت که برای صرفه‌جویی و ارزانتر تمام شدن تولید، معمولا بطری‌های آب‌معدنی نازکتر و ظریفتر از بطری‌های نوشابه گازدار ساخته میشه (بدلیل عدم وجود فشار گاز). با وجود اینکه درشون محکم و کاملا آب بند هست تجربه نشون داد که با فشار اومدن به دهانه احتمال دفرمه شدن دهانه بطری آب معدنی و باز شدن درب وجود داره، پس مراقب باشید.

۲)بعد از اتمام برنامه و برگشت به تهران بود که فهمیدم اون هلیکوپتر برای حمل یک کوهنورد مصدوم در یال جنوبی اومده بوده اونجا

۳)از کفی زیر قله تا قله هم با کوله صعود شد. کوله زمین گذاشتن و بی کوله رفتن و برگشتن، چادر رو ول کردن به امون خدا و رفتن و برگشتن مال برنامه های گروهی هست. در برنامه انفرادی نفر به هیج وجه نباید کوله و لوازمش رو جایی جا بذاره به امید اینکه برمیگرده، حتی اگر مسیر خیلی کوتاهی باشه؛ در طول همون مسیر کوتاه ممکنه حادثه ای اتفاق بیفته و در دسترس نبودن کوله و لوازم وضعیت رو بحرانی میکنه.

           برای مشاهده‌ی عکسها در ابعاد بزرگتر روی عکسها کلیک کنید  
کل مسیر پیموده شده

نمايي از دماوند از ورودی جنوبي رينه


ابتدای پهنه يال رينه ، بعد از عبور شيب تند ابتدايی يال رينه


نمايی از قله گل‌زرد غربی و شرقی در منتهی‌اليه سمت راست تصوير 

               و سمت چپ خط الراس منتهی به قله از پلور هست

نمايی از قله پاشوره در مركز تصوير
 

نمایی از ورودی غربی رینه

خط الراس دوبرار حد فاصل گردنه سوزچال تا تخت علی
 
نمايی از خطالراس دوبرار، پاشوره در منتهی‌اليه تصوير
قله كرنا در مركز تصوير
 
 خط‌الراس دوبرار در منتهی‌الیه تصویر


 آبشار یخی نوا

 نمايی از خطالراس دوبرار، پاشوره در منتهی اليه تصوير

 نمايی از دماوند
چند قدم مانده تا يال منتهی به وزمين چال و محل كمپ شب مانی اول


 صبح روز دوم برنامه
نمايی از دماوند
بر روی يال منتهی به وزمين چال و محل كمپ شب مانی اول


برجهای گرده‌ی شرقی در پشت سر

 بر روی يال سنگی منتهی به گرده آخر يال رينه

 گرده آخر يال رينه در منتهی‌اليه تصوير ديده ميشه
همون نقطه‌ای كه در گزارش توضيح داده شد كه عبور مستقيمش ريسك بالايي داشت 
و با كمي تراورس از ابتدای گرده سوارش شدم

 برجهای گرده‌ی شرقی


 نمايی از ابتدای يال رينه و بخشی از مسير
پهنه ابتدايی يال رينه در مركز تصوير ديده ميشود

 محلِ چه كنم!؟
بعد از صعود ابتدای گرده آخر يال رينه كه وضعيتش در گزارش شرح داده شد

گذر از گرده آخر يال رينه و رويت قله




 گرده‌ی شرقی دماوند

 برجهای دماوند


 محل تقاطع با گرده شرقی و يخار ، كمی مانده تا كفی زير قله

 چهار كوهنورد اهل كاتالونيا در راه بازگشت از قله به سمت يال جنوبی.
ازشون پرسيدم اهل كجا هستيد؟
گفتن كاتالونيا
گفتم كاتالونيا كجاست؟
گفتن بارسلونا
گفتم آهان، اسپانيايی هستين؟
با تعصب خييييلي زياد گفتن نه ما اسپانيايي نيستيم و ما كاتالونيايي هستيم 
جدايي طلبای خيييلی متعصبی بودن😅

 نمايي از قله و تنوره كشيدن گازهاي گوگردی
فعاليت دماوند چند ساله كه زياد شده، حجم گازهای خروجی به شدت افزايش پيدا كرده
دمای زمين در كوه دماوند افزايش پيداكرده به نحوی كه برف پايداری لازم رو نداره و خيلي زود آب ميشه 
وهمين مساله (علاوه بر خشكسالی‌ها) باعث محو شدن يخچالهای دماوند شده
موارد ذكر شدن نسبت به ٢٠ سال پيش كاملا مشهوده


 کاسه‌ی دماوند پشت یرم هست

 بر روی برفچال جنوبی به سمت بارگاه سوم

Sunday, February 16, 2020

صعود انفرادی زمستانی سرکچال از طریق گرده‌ی شرقی

این برنامه ۱۰لغایت ۱۳ بهمن۱۳۹۷ توسط آقای امیر بهرامی اجرا شد.
 

این برنامه دومین تلاش جهت پیمایش انفرادی/زمستانی خط الراس سرکچال به آزادکوه بود که بدلیل شرایط نامساعد جوی و پس از سومین شب مانی در گردنه دریوک (ابتدای یال منتهی به قله برج) خاتمه پیدا کرد و از طریق جانپناه لجنی و قله‌ی لجنی (مسیر زمستانی) به سپیدستون برگشتم تا تلاشی دیگر در آینده داشته باشم.

سال گذشته مجموعه عواملی پیش اومد که باعث شد اجرای این برنامه شکست بخوره. بازهم تمرین و تمرین تا امسال و تلاشی مجدد. از شکست پارسال درسهایی گرفتم و آذوقه و تدارکات برای یک برنامه ۱۰ روزه با وسواس زیاد تهیه شد. بر خلاف روش متداول بین کوهنوردان ایرانی (و البته گروهی) در چنین صعودهایی، شیوه‌ی اجرای کار بدون بارگذاری بود، صعود آلپی به معنای واقعی ... ؛ بنابراین باید تا حد ممکن از وزن کوله کم میشد اما با توجه به طولانی بودن برنامه طبیعتا کوله خیلی سنگینتر از برنامه های نرمال میشد.

از اواخر دی ماه منتظر ۴ روز هوای خوب متوالی بودم تا برنامه رو شروع کنم. باید در گام اول و طی این چهار روز تا خلنو پیمایش میشد تا انگیزه و روحیه‌ی لازم برای اجرای باقی خط الراس از بین نره.طبق برنامه و با توجه به حجم بالای بارش برف در منطقه پیش بینیم این بود که ۳ روز تا زیر قله برج برم و روز چهارم با صعود قله برج با توجه به بادگیر بودن اون بخش بتونم از تیغه های ژاندارک حوالی ظهر که معمولا هوا آرومتر از بقیه اوقات روز هست عبور کنم و یه جایی مابین خلنو و میشچال شب چهارم چادر بزنم.

در گام دوم دو روز زمان لازم بود تا به گردنه‌ی نرگس برسم. از قله‌ی نرگس شاخه فرعی خط الراس به سمت قله‌ی قبله و رستم چال و یالهای فرود به روستای ناحیه قبلا شناسایی شده بود تا در شرایط اضطراری و یا در صورت مواجه شدن با روزهای متوالی هوای خراب و طولانی شدن برنامه بیشتر از زمان پیش بینی شده و اتمام آذوقه و سوخت بتونم با فرود به ناحیه به برنامه خاتمه بدم. نهایتا گام سوم پیمایش خط الراس از قله‌ی نرگس تا گردنه‌ی چورن و آزادکوه و فرود به سمت کلاک از طریق یالهای زیر قله‌ی نارچو بود که قبلا وضعیت این یالها شناسایی شده بود.

آذوقه بسته بندی شده و کلیه لوازم آماده بود. در ایام مرخصی بودم و روز به روز و لحظه به لحظه وضعیت هوا رو چک میکردم تا سر بزنگاه کوله رو ببندم و راه بیفتم. سه شنبه ۹بهمن نیمه شمالی کشور و ارتفاعات البرز بارش بود. پیش‌بینی هواشناسی برای دو روز بعدش (۱۰ و ۱۱ بهمن) هوای صاف و آفتابی بود و برای ۱۲ و ۱۳ بهمن صبح صاف و بعد الظهر نیمه ابری با وزش باد بود و ۱۴ بهمن بارش سنگین برف. وضعیت برای شروع و اجرای گام اول برنامه که از نظر من که مهمترین بخش برنامه بود مناسب بنظر میرسید بنابراین ۱۰ بهمن صبح زود به سمت روستای لالون حرکت کردم.

تنها نگرانیم وضعیت جاده فرعی لالون بود و میترسیدم وضعیتش مناسب نباشه و زمان مفید رو در عبور جاده از دست بدم. بدلیل بارش روز گذشته جاده فرعی فشم به سمت گرمابدردر بعضی قسمتها کمی یخبندون بود اما فرعی به سمت لالون رو تیغ ننداخته بودن و مسیر با عبور سواری های محلی باز شده بود. نمیخواستم با بستن زنجیر چرخ زمان از دست بدم بنابراین بدون توجه به دست اندازها تا لالون بدون توقف و شل کردن تخت گاز رفتم چون اگه شل میکردم شل کردن همانا و بکسواد کردن همانا!

حرکت از لالون شروع شد. کوچه سمت غرب میدون روستا رو که ادامه بدید بعد از حدود ۵۰۰ متر سمت راست، دره و رودخونه منشعب شده که دو طرف رودخونه که به شکل کانال درآوردنش قابل عبوده (یک سمتش تابستونها ماشین رو هم هست)، اگر سمت شرق کانال رو ۱۰۰ متر به بالا ادامه بدید از طریق راه پله‌های یکی از ویلاها که در دامنه تپه ایجاد شده میشه به سمت بالا ارتفاع گرفت و به سطح بالاتر از ویلاهای دامنه تپه رفت. 

ادامه یال منتهی به بالای تپه میشه که بعد از طی دو گردنه با افت ارتفاع نسبتا زیاد میرسه به ابتدای یال منتهی به گرده شرقی سرکچال. از طریق دره لالون هم میشه تابستون به این نقطه رسید اما زمستونها بهمن گیره و قابل عبور نیست و اتفاقا یک بهمن هم روزهای گذشته از همین دره تا پای ویلاها رفته بود پایین و آثارش مشخص بود.

مسیر یال روی تپه منتهی به گردنه دوم چون بادگیر نیست خیلی برف گیره و حجم برف تا گردنه‌ی دوم برای یک نفر واقعا زیاد بود و برخی قسمتها تا کمر توی برف غرق میشدم. عبور از این حجم برف به تنهایی و با کوله سنگین ده روزه واقعا انرژی میگرفت. با همه این اوصاف طبق برنامه تا شب دوم پیش رفتم اما وضعیت هوا مطابق با پیش بینی هواشناسی پیش نرفت.

روز اول هوا آروم و خوب بود اما از ظهر روز دوم وضعیت عوض شد. با افزایش ابر و وزش باد بارش خفیف برف شرایط تغییر کرد و بعد از ظهر که رسیدم ابتدای تیغه ها، دید افقی روی تیغه‌ها خیلی کم بود که با توجه به حجم بالای برف روی تیغه و وجود نقاب سرتاسری، با دید محدود ادامه کار به صلاح نبود. ۲۰۰ متری به عقب برگشتم تا جای مناسبی برای برقراری چادر پیدا کنم.

صبح روز سوم وزش باد خیلی زیاد بود. شروع حرکت رو به تاخیر انداختم تا با دراومدن آفتاب از شدت باد و سرما کم بشه. حدود ساعت ۹ بود که حرکت کردم. تیغه‌ها و نقابهاش با دقت عبور شد، واقعا روز گذشته این نقابها با دید محدود قابل عبور نبود. حجم برف روی تیغه‌ها نسبت به پارسال قابل مقایسه نبود و شرایط رو برای عبور خیلی سخت میکرد و نسبت به سال گذشته وقت و دقت خیلی زیادی برای عبور میطلبید.

ظهر بود و سرما و باد بیداد میکرد. عبور سوزنیهای قبل از سرکچال با وجود باد شدید و کوله سنگین از راس تقریبا غیر ممکنه و توی دو سه جا هم نیاز به فرود داره، عبور و تراورس سوزنیها از ریشه هم بدلیل حجم بالای برف غیر ممکن و بسیار خطرناکه. 

سوزنیها از میانه عبور شد. برای این برنامه یه دوربین فیلمبرداری نیکون ورزشی خریده بودم تا بصورت اختصاصی لحظات عبور از تیغه‌های ژاندارک رو فیلمبرداری کنم، افسوس میان سوزنیها یه جایی که درگیری زیاد بود بدون اینکه متوجه بشم کلیپس دوربین از سینه‌ام جدا شده بود.

اواخر سوزنیها بود که دیدم دوربین نیست!
 باید برمیگشتم و تلاشم رو برای پیدا کردنش میکردم وگرنه همیشه افسوسش رو میخوردم. تا اون نقطه‌ای که حداکثر چالش بود و فکر میکردم دوربین اونجا افتاده رو با اون وضعیت و با کوله برگشتم اما خبری نبود. امیدی به پیدا کردن دوربین نبود و بیش از این هم با شرایط موجود صلاح نبود به جستجو ادامه بدم بنابراین به سمت قله‌ی سرکچال یک حرکت کردم و این جستجو یک‌ساعتی وقتم رو گرفت.

ساعت حدود یک ظهر بود که رسیدم قله‌ی سرکچال یک. باد و شلاق برف بیداد میکرد. علمای نوظهور کوهنوردی تابلوی قله رو به صلاحدید خودشون عوض کرده بودن، قله سرکچال یک شده بود سرکچال۳؛ هر کی هرکیه، حسین قلیخانیه!

در هر صنف و گروه و دسته‌ای توی این مملکت هر کی شب خوابید و صبح بیدار شد هر چی شب از ذهنش گذشته بود رو بی‌درنگ اجرا میکنه.

وزش باد خیلی شدید تر از پیش‌بینی هواشناسی بود که رسیدم به انتهای گردنه‌ی ورزا و زیر یال منتهی به قله‌ی برج چادر زدم و خوب مهارش کردم. سنگچین خوبی هم کنارم بود اما برف داخلش کاملا سفت و یخ زده بود و خالی کردن اون حجم برف توان و انرژِی زیادی میگرفت که با توجه به کیفیت چادرم و مقاومتش در برابر باد و طوفان ارزشش رو نداشت.
}
شدت باد هر لحظه بیشتر میشد. غذا و مایعات به اندازه‌ی کافی خوردم و تجدید قوا کردم و رفتم داخل کیسه خواب و به امید یک هوای خوب برای فردا تا بتونم از تیغه‌های ژاندارک عبور کنم. شب،باد و سرما بیداد میکرد،از شدت صدای باد شب خوب نخوابیدم و بیشتر اوقات بدن رو حمایل کرده بودم تا چادر در برابر باد مقاومتش رو از دست نده.

روز چهارم ساعت ۹ صبح هم از راه رسید اما از شدت باد کمتر که نشد افزایش ابر و بارش خفیف برف هم بهش اضافه شد. شرایط برای عبور انفرادی از تیغه‌های ژاندارک مناسب نبود و فردا هم قرار بود بارش سنگین برف باشه و روز بعد از بارش سنگین برف هم احتمالا شرایط برای عبور از قله‌ی برج و تیغه‌های ژاندارک مناسب نبود بنابراین باید حداقل دو شب دیگه همونجا متوقف میشدم و اینهمه توقف در گام اول برنامه انگیزه و روحیه و شرایط ذهنی برای ادامه دادن برنامه رو از بین میبرد. در شرایط خیلی سخت چادر رو جمع کردم و به سمت سرکچال یک برگشتم.

خط‌الراس سرکچال یک تا سرکچال ۳ و از سرکچال ۳ تا جانپناه لجنی حجم برف نسبتا زیاد بود اما خوشبختانه سفت و یخ زده بود و برفکوبی چندانی نداشت.به سرعت خودم رو به جانپناه رسوندم،حجم برف داخل دره‌ها زیاد بود و هنوز بهمن‌ها نریخته بود و مسیر تابستونی خطر بهمن داشت بنابراین به سمت قله‌ی لجنی رفتم و از طریق یال زمستونی و با برفکوبی سنگین نزدیک غروب بود که خودم رو به سپیدستون و شمشک رسوندم.
پینوشت:
 زمستون بی برف و یخ مثل اقیانوس بی آبه؛ ادعای صعود زمستونی صرفا بر پایه زمستون تقویمی و بدون وجود برف و یخ مثل ادعای شنا کردن و عبور از اقیانوس بدون آب هست.


           برای مشاهده‌ی عکسها در ابعاد بزرگتر روی عکسها کلیک کنید   
       
کل مسیر پیموده شده
 
كوچه غرب ميدان لالون

اولين دره و رودخانه منشعب در كوچه غرب ميدان لالون

به سمت يال منتهی به ابتدای گرده شرقی لالون


به سمت يال منتهی به گرده شرقی سركچال، كمی مانده تا بالای تپه واقع در ضلع شمالی روستای لالون

قلل جانستون و عسلک

روز اول، عبور از گردنه دوم و ابتدای يال منتهی به گرده شرقی سركچال

قله‌ی آبک


غروب روز اول

روز دوم، كلاهی از ابر بر سر دماوند در سرمای طلوع يك روز زمستانی


روز دوم، نمايی از آسمانكوه و كلاهی از ابر بر سر دماوند در سرمای طلوع يك روز زمستانی
   آسمانكوه قله شاخص سمت راست تصوير و در انتظار نخستين صعود زمستان




ظهر روز دوم، ابتدای گرده شرقی سركچال

بهمن

بعدازظهر روز دوم، كمی قبل از آغاز تيغه‌ها

بعدازظهر روز دوم، كمی قبل از آغاز تيغه‌ها

بعدازظهر روز دوم، كمی قبل از آغاز تيغه‌ها


صبح روز سوم، قبل از تيغه‌ها



 نقاب برفی

صبح روز سوم، ابتدای تيغه‌ها و وضعيت و حجم برف و نقاب روی آن

صبح روز سوم، قله سركچال يك و سوزنيهای قبل از قله در منتهي‌اليه تصوير

صبح روز سوم، تيغه‌ها به سمت سركچال يك

صبح روز سوم، تيغه‌ها به سمت سركچال يك

 صبح روز سوم، تيغه‌ها به سمت سركچال يك

صبح روز سوم، تيغه‌ها به سمت سركچال يك

صبح روز سوم، بر روی تيغه‌ها به سمت سركچال يك و نمايی از پشت سر

صبح روز سوم، تيغه‌ها به سمت سركچال يك

ظهر روز سوم، گذر از سوزنيهای قبل از سركچال يك

 بعدازظهر روز سوم، نمايی از سوزنيهای قبل از سركچال يك و دماوند

ظهر روز سوم
چند قدم مانده تا سركچال يك و نمايي گردنه ورزا و يال خالي از برف منتهي به قله برج 
و خلنو در منتهی‌اليه وسط تصوير

بعدازظهر روز سوم؛ گردنه‌ی ورزا، زير يال منتهی به قله برج و نمايی از قلل سركچال در پشت سر

صبح روز چهارم، گردنه ورزا و نمايی از دماوند

صبح روز چهارم؛ گردنه ورزا، زير يال منتهی به قله برج و نمايی از قلل سركچال در پشت سر