زمان صعود:
این برنامه از تاریخ دوشنبه۲۱دیماه تا پنجشنبه۲۵دیماه ۱۳۹۴ توسط آقای امیر بهرامی اجرا شد.
گزارش برنامه در فیسبوک
گزارش برنامه در فیسبوک
ساعت ۷:۳۰ دوشنبه ۲۱ دی حرکت از جلوی محیط بانی وارنگرود به سوی روستای
وارنگرود، صعود قله سکهنو اولین قله از خط الراس از طریق یال شمالی و سپس پیمایش کامل
خط الراس تا قله هرزه کوه ، فرود به سمت گردنه ورزا و صعود قله سرکچال و ۹:۳۰ صبح جمعه
۲۵ دی بازگشت به روستای سپیدستون (شمشک) از طریق جانپناه لجنی.
بدلیل حجم نسبتا بالای برف و نیز بارش تازه، پیمایش کاملا از طریق راس
و تاج تیغه ها انجام گرفت که ایمن ترین انتخاب و تنها انتخاب ممکن بود.
مجموعا ۳ شب مانی بر روی خط الراس(شب اول نرسیده به گردنه مابین قلل
سکه نو و سهچال، شب دوم کمی بعد از ابتدای تیغه ها، شب سوم آخرین گردنه خط الراس قبل
از قله خرسچال) و شب مانی آخر در پناهگاه لجنی انجام شد.
پینوشت:
۱. اصولا معتقدم برنامه باید به نحوی اصولی اجرا بشه که انگار هیچ تیم
پشتیبان و امدادی وجود نداره. تاوان ماجراجویی های هیجانی بالاتر از درجه و توان یک
کوهنورد را نباید دیگران پس بدن.
۲. این صعود حاصل سالها تجربه و تمرین واجرای
پیش برنامه های مرتبط ، درنظر گرفتن کلیه موارد ایمنی و فنی بود.
۳. این صعود برای ۶ روز طراحی شده بود (با در
نظر گرفتن دو روز هوای خراب) که چهار روز و نیمه اجرا گردید.
۴. نحوه اجرا و زمانبندی برنامه به اطلاع اشخاصی
که باید برسه، رسیده بود!
اولین پیمایش زمستانی (انفرادی) خط الراس هرزه کوه/از قله سکه نو (سینو) به سرکچال (وارنگرود به شمشک)
“ ندایی قدرتمند از درون تو را فرا میخواند
تا این غیر ممکن را ممکن سازی و هنگامی که آنرا به انجام رساندی، شادی تو را فرا
میگیرد و کسی هم نیست تا مدال هایت را بدهد و تو آنرا فقط برای خودانجام داده ای.
. .
. ”
رینهولد مسنر
رینهولد مسنر
هزارجور فکر توی سر آدم چرخ میزنه، اما وقتی میخوای بیاری روی کاغذ، قلم نمی چرخه. گذشت اون زمانی که با هزار گرفتاری یه دوربین سنگین مکانیکی رو با خودمون می بردیم با چند حلقه فیلم. چقدر باید مراقبت می کردیم دوربین یخ نزنه که بالاخره یخ میزد که اگه داخل لباس تنت هم میذاشتی رطوبت مشکل ایجاد میکرد براش. چقدر باید دقت میکردیم، عکس هایی که میگرفتیم خراب نشه و یا فیلم کم نیاریم که هم خراب میشد و هم کم میاوردیم!
مصیبتی بود تعویض فیلم در بزنگاه هوای خراب و طوفانی،چقدر سخت بود وقتی میفهمیدی بر اثر سرما و یخ زدگی دوربین، موقع رد
کردن، فیلم پاره شده و متوجه نشدی!
و عکس روی عکس گرفتی،حالا اگرم حواس جمع بود و متوجه میشدیم مگه به
این راحتی میشد توی اون وانفسا فیلم های گرفته شده رو بدون نور دیدن تخلیه کرد و
یه حلقه فیلم جدید جا زد؟ اما امروزه دوره تکنولوژیه. هر بچه ۴ ساله ای دیگه
میتونه دوربین دیجیتال بگیره دستش و عکاسی کنه. به هرحال، در این برنامه به لطف
دوربین دیجیتال و باطری لیتیومی و البته مهمتر از اون تجربه در نحوه گرم نگهداشتن
دوربین و باطری و نحوه استفاده درست از باطری، بیش از ۴۰۰ فریم عکس و چند فیلم
کوتاه از برنامه تهیه شد که از میان اونا حدود ۱۲۴ عکس با توضیحات همراه و دو فیلم
کوتاه بعنوان "گزارش تصویری از اولین پیمایش زمستانی (انفرادی) خط الراس هرزه
کوه" رو انتخاب کردم.
این گزارش تصویری به تنهایی گویای وضعیت و شرایط حاکم بر منطقه و
کلیات نحوه اجرای کار بود و به نظرم کفایت میکنه. دیگه دوران گزارش برنامه های
آنچنانی با نهایت غلو و خالی بندی و خود غول پنداری گذشته و تصاویر باید گویای
خاموش شرایط و نحوه اجرای برنامه باشن. مطالبی هم که در ادامه ارائه شده گزارش
برنامه نیست، شرحی از مواردی جانبی و حس و حال من در طول اجرای برنامه است و ذکر
چند نکته کوچیک که شاید بکار کسی بیاد و بس . .
خط الراس هرزه کوه در قلب البرز مرکزی و منطقه حفاظت شده البرز مرکزی، مابین دو دره وارنگرود و دریوک قرار داره و بخشهایی از اون به موازات خط الراس کلونبستک-سرکچال است. از قله سکه نو (به قول محلی ها :سینو) شروع میشه که مبداء صعود اون روستاهای وارنگرود (شمال) و یا ولایت رود (جنوب) هستن. این خط الراس از غرب به شرق شامل ۹ قله بنامهای سکه نو، سه چال، شیورکش، نوسم بویدر، بند دال کولی، دال کولی، فراخ نو، خرس چال و هرزه کوه هست که بعد از قله هرزه کوه و بر فراز گردنه ورزاب، به سمت شمال و از طریق قله برج به ۲ خط الراس دیگه وصل میشه (که یکی به قله اشتر و دیگری به قله کمان کوه ختم شده) و از طریق گرده ورزاب و سمت جنوب به قله سرکچال مرتبط هست. از قله سکه نو تا قله نوسم بویدر فراز و فرودهای زیادی وجود دارد. از قله شیورکش تا قله نوسم بویدر خط الراس بصورت تیغه ای هست. از قله سکه نو تا قله نوسم بویدر عین جاده چالوس پیچاش خیلی زیاده! .
در این قسمتها قلهی کلون بستک عین آینه دق میمونه بدجوری روی اعصابه
و هر چی میری انگار که هیچ پیشروی نداشتی و نسبت به قله کلون بستک حرکت نکردی.
با تحقیقاتی که من کردم، به نظر میرسه بهترین تلاشی که روی این خط الراس تا اجرای این برنامه انجام شده مربوط به تیمی از گروه کوهنوردی همت شمیران تهران به سرپرستی آقای عباس بهرامی نیا باشه که هفته اول دی ۱۳۸۲ برنامه رو از شمشک و پناهگاه لجنی و صعود سرکچالها شروع کرده و تا قبل از قله سه چال رو پیمایش میکنن بر اساس گزارش منتشر شده بدلیل حجم بالای برف از ادامه پیمایش منصرف شده به دریوک فرود میروند. متاسفانه تیم در دره دریوک دچار حادثه میشه و بر اثر شکستن پل برفی یک نفر میافته توی رودخونه، اما با تلاش و سرعت عمل دیگر نفرات، از حادثه به سلامت عبور میکنن، و نهایتا طی یک تلاش ۶ روزه به دیزین میرسن. اگر برنامه دیگری اجرا شده و من بی خبرم لطفا اطلاع دهید تا تصحیح کنم.
ضمنا هفته آخر بهمن امسال هم، بعد از اجرای این برنامه، تیمی ۳ نفره موفق میشن اولین پیمایش زمستانی خط الراس اشتر به سکه نو رو ( گردنه خاتون بارگاه به ولایت رود) طی ۶ روز به روش آلپی انجام بدن و در واقع نیمه دوم مسیرشون همین خط الراس هرزه کوهه.
روز اول، دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴
دوشنبه
ساعت چهار و نیم صبح از خونه راه افتادم. کاش جاده چالوس همیشه اینجوری خلوت بود.
هوا روشن شده بود. حدودای ساعت شش در جاده دیزین از مقابل محیط بانی وارنگرود
گذشته و وارد جاده فرعی وارنگرود شدم. حجم برف تازه و یخ زده مربوط به بارش روز
قبل در جاده زیاد بود و ابتدای اولین سربالایی ماشین بکس و باد کرد. عقب جلو کردن
بی فایده بود. این یار و همراه قدیمی روزهای سخت جاده، برای اولین بار بود که
اینجوری ضعف نشون میداد. اصلا حوصله زنجیر بستن نداشتم. در چکنم بودم که در آینه
دیدم یک پیکاپ سفید نمره دولتی رسید پشت سرم. حدس زدم ماشین محیط بانی باشه.
گفت کجا میری؟ و گفتم وارنگرود. با تعجب گفت وارنگرود میری چیکار؟
گفتم حالا که گیر کردم. کمک کن هلی بده تا برگردم. زحمت کشید و با
هل، درجا ماشین را سر و ته کردم و برگشتم و اون هم راه خودشو ادامه داد. برگشتم
جلوی محیط بانی پارک کردم و بی صدا رخت و لباسمو پوشیدم و چایی نوشیدم و پیاده راه
افتادم.
در میان راه با یک نفر از اهالی وارنگرود روبرو شدم که اونم پیاده بود. آرم های روی کاپشنش نشون میداد داره میره پیست دیزین سر کار. پرسید کجا میروی؟
گفتم خط الراس هرزه کوه. با حالت خاصی گفت کوه های اینجا خطرناکه،
چرا تنهایی؟ . . . سری تکون دادم . . . حداقل بگو اسمت چیه؟ . . . خودمو معرفی
کردم و خداحافظی کردیم.
نزدیک روستا سگی از پشت یه سنگ بیرون پرید، گارد گرفت و شروع کرد به سر و صدا کردن. بعد از کمی سر و کله زدن با سگ، بالاخره کوتاه اومد، اما دنبالم می اومد و هر از گاهی نزدیکتر میشد و سر وصدایی میکرد و دورش میکردم. حالا ابتدای روستا بود و از این پس هیچ ماشینی جلوتر نرفته بود و از ماشین محیط بانی هم خبری نبود، احتمالا برگشته بود سمت دیزین.
برف کوبی از میانه ده شروع شد. حجم برف تازه برای یک تیم هم زیاد بود. تنها حسنش این بود که هوا بسیار سرد و گزنده مانع تعریق و از دست رفتن مضاعف آب بدن و خیس شدن لباسها حین برف کوبی میشد.
بدلیل حجم بالای برف تازه، از یالی که از کنار دکل مخابرات میگذره و مستقیم روی خط الراس هرزه کوه قرار میگیره صرفنظر میکنم، چون حجم برف بسیار بالایی در انتهای یال بصورت نقاب خوابیده و خطر یک بهمن بزرگ رو داره. از مسیر جایگزین که زمستون سال گذشته شناسایی کردم استفاده میکنم.
انتهای کوچه مسجد روستا، بلافاصله بعد از عبور از پل فلزی، روی یالی شرقی که به موازات خط الراس و در امتداد دره هزارلا تا گردنه شمالی قله سکه نو امتداد داره، سوار شدم. قسمت ابتدایی برای فرار از برفکوبی دست به سنگ بود و از اونجا تا آخرین قسمتی از یال که دید داره شیب خیلی تنده اما در این فصل بواسطه یخ بستن زمین صعود از آن آسانتر میشه که البته برف کوبی وضعیت رو عوض کرده بود.
تابستون این یال حالت شن
اسکی داره و عبور از آن انرژی زیادی می طلبه، بعد از عبور از قسمت پرشیب و عبور از
۲ یال کم شیب بعدی، آزاد کوه خود نمایی میکنه. هوا صاف و آفتابی و بدون باد، اما
بسیار بسیار سرد و گزنده بود. کمی دورتر در دامنه های سمت شمال، گلهای بزرگ از کل
و بز با کلهایی زیبا و مغرور، با ریش و شاخهایی زیبا و بلند در حال حرکته. ناگهان
سگ چنان از من جدا شد و به سمت گله رفت که گویی پلنگی بدنبال شکارش خیز برداشته.
خیالم راحت شد که دیگه بر نمیگرده و به راه ادامه دادم. اما پس از ساعتی دوباره
برگشت و به دنبالم حرکت میکرد و تلاش من برای برگرداندنش بی فایده بود.
وجود سگ همراه انسان توی کوه خیلی خطرناکه!
از اونجایی که سگ سانان و گربه سانان
برای خودشون قلمرو تعیین میکنند، وقتی متوجه حضور یک همسان توی قلمروشون میشن از
قلمروشون دفاع میکنن. وجود سگ باعث جذب اونا میشه. تنها حسنش اینه که شب توی چادر
با خیال راحت میشه موسیقی گوش کرد و خوابید که اگه جک و جونوری نزدیک بشه با سر و
صدای سگ میشه خیلی سریع عکس العمل نشون داد. اما در صورت عدم وجود سگ در چادر وقتی
که هد لامپ خاموشه باید خیلی هوشیار بود.
ساعت حدود ۱۴ گردنه شمالی سکه نو بعد از استراحت و نوشیدن چای در حالی که وزش باد شدید شروع شده بود با اضافه کردن لباس و بستن کرامپونها سوار بر یال شمالی قله شدم. این یال با شیب تند، بسیار بادگیر و یخزدس. سگ بیچاره با بدبختی حرکت میکرد و توان مقاومت نداشت و باد تعادلش رو به راحتی بهم میزد. تکنیکش در عبور از مسیر های یخ زده و جا پا درست کردن و تقلاش برای مقاومت در برابر باد و سرما واقعا دیدنی و آموزنده بود.
ساعت حدود ۱۶ در حالی که باد و برف شلاق میزد روی قله بدنبال جایی
مناسب برای چادر بودم و با توجه به شدت باد تصمیم گرفتم به سمت گردنه سکه نو و سه
چال برم و هر جا که مناسب بود چادر بزنم. کمی قبل تر از گردنه، در جایی مناسب
مستقر شدم. سگ همچنان با من بود و هر چه کردم برنگشت. براش در برف گودالی کندم تا
پناه بگیره ، بدور خودش پیچید تا از گزند باد در امان باشه. شب خیلی سرد بود. صدای
باد و کوبش مداومش به چادر خواب رو از چشم برده بود. موبایل آنتن نمیداد. شب با
برف آب کردن و تجدید قوا کردن گذشت. تمام دیواره چادر برفک بود اما از شدت سرما به
هیج وجه نه کیسه خواب رو خیس میکرد و نه لباسهارو.
در چنین شرایطی باید سعی کرد تمام لوازم اضافی داخل کوله باشه و اونایی که مورد استفاده متناوب هستند داخل یک کیسه پلاستیکی باشن وگرنه بسرعت برفکی میشن که در برنامه های چند روزه میتونه مشکل ایجاد کنه. بخصوص محافظت از کفش ها خیلی اهمیت داره. باید کفش ها و گتر ها رو با فرچه برف زدایی کرد و حتما داخل کیسه پلاستیکی گذاشت و کرد توی کوله تا یخ نزنه. رطوبت داخل کفش رو به هر روشی که امکانش هست خشک کنید تا داخل کفش برفکی نشه. موقع خواب و یا در شرایطی که باد و طوفانه باید همه لوازم مرتب و جمع و جور داخل کوله باشه که اگه یکهو چادر آسیب دید و پاره شد بشه عکس العمل سریع نشون داد و آسیب ندید. کسانی که عکس لوازم پراکنده و برفک زده در چادر رو بعنوان شرایط خیلی سخت به تصویر میکشن در واقع نهایت کم تجربگی و بی توجهیشون رو به نمایش میذارن.
روز دوم، سهشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴
دل
کندن از خواب و بیرون آمدن از کیسه خواب سختترین کار ممکن بود، بخصوص که دیشب با
سر و صدای باد خیلی دیر به خواب رفتم. بالاخره با تاخیر زیاد بیدار شدم و آماده
ادامه مسیر. ساعت حدود هشت و نیم حرکت به سمت سهچال در باد صبحگاهی آغاز شد. از
سگ خبری نبود. اطراف چادر که ندیدمش خیالم راحت شد که سالمه و از سرما برگشته
پایین که ناگهان جلوم ظاهر شد. باز هم هرکار کردم برنگشت.
گردههای یخ زده قبل از قلهی سهچال رو که با توجه به حجم بالای برف غیر قابل تراورس بود با کلنگ و تبر یخ از رو عبور کردم. این قسمت محک خوبیه تا اگر کسی کوچکترین مشکلی در عبور داشته باشه از همونجا برگرده پایین. ساعت از ۱۰ گذشته بود که روی سه چال بودم. با توجه به نقابهای روی سه چال، بدلیل عدم وجود زاویه دید مناسب، وضعیت نقاب پیش رو مشخص نبوده و مستقیم به سمت گردنه شیورچال رفتن بی احتیاطی بود. مجبور شدم پنجاه متری به سمت جنوب از یال منتهی به چال گردن پایین برم تا بلکه بتونم از بغل دید مناسبی پیدا کنم که پیدا نکردم. مجددا به قله برگشتم و با احتیاط زیاد راه مناسب پیدا شد وازنقابهای سه چال عبور کردم.
حجم برف تا شیورکش خیلی زیاد بود و برف کوبی سنگینی و انرژی بری حتی در سرپایینی به سمت گردنه تحمیل کرده بود. تنها نقطه مثبت وضعیت کنونی این بود که باد قطع شد و سرما به حدی زیاد بود که برف کوبی سنگین باعث تعریق و از دست رفتن آب بدن نمیشد.
در اولین قسمت از تیغهها، با توجه به حجم بالای برف تازه و غیر قابل تراورس بودنش، از روی تاج تیغه با دقت زیاد عبور کردم. عبور از این بخشها بسیار وقت گیر بود، خصوصا که از عکاسی نمیشد صرفنظر کرد و تقریبا هر چند قدمی چند عکس هم می گرفتم. به تمام دشواریهای برنامه، حفظ قوت باطری دوربین و گرم نگهداشتن دوربین و جی پی اس را هم اضافه کنید که از همه سخت تر بود. باطری دوربین دائما در جیب داخلی استرچم بود و برای هر بار عکس گرفتن باید اونو درمیاوردم و در دوربین میذاشتم و دوباره برمیگردوندم تو جای گرمش در جیب،در غیر اینصورت گرفتن بیش از ۴۰۰ فریم عکس بدون باطری اضافه در طول برنامه غیر ممکن بود.
ساعت حدود سه و نیمه. مهمترین بخش از تیغه های دشوار مسیر در پیشه اما زمان برای عبور از اونا کافی نیست. همونجا قبل از دشوارترین بخش مسیر، در جای مناسبی چادر میزنم و این سگ هم انگار خیال برگشتن نداره و از این پس باید هر چی میخورم، کمی هم به اون بدم. اینجا آنتن داشتم. با همسرم تماس میگیرم و موقعیتم رو اعلام میکنم. مبنای کارم در کوهستان همیشه اینجوریه که گوشی خاموشه و فرض بر اینه که هیچ جا آنتن نمیده. نه خودم رو وابسته به موبایل میکنم و نه خانواده رو. به هر حال، به هر دلیل ممکنه آنتن نباشه یا باطری تموم بشه یا یخ بزنه و یا گوشی آسیب ببینه؛ اون وقته که اگه کسی رو چشم به راه تماست گذاشته باشی، تو اون بالا دنبال رویاهاتی و داری کیف میکنی و وای به اونی که اون پایین دلش داره هزار راه میره!
امشب بر خلاف دیشب هوا کاملا آرام و بدون باد، اما بسیار سرد بود. آنقدر سرده که ریزش برفکهای چادر باعث خیس شدن کیسه خواب نمیشه، اما توی کیسه خواب یه دنیای دیگس. کیسه خواب خوب، هم خودش سنگینه و هم خوابش و هر چی دیشب کم خوابیدم امشب جبران شد.
روز سوم، چهارشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۴
حدود
هشت ونیمه که راه میافتم. وزش باد شدید نیست. دو قسمت از دشوارترین بخش تیغه ها
پیش روست. بدلیل حجم بالای برف تازه، تراورس تیغهها غیر ممکنه. عبور از تاج تیغهها هم بدلیل باریک بودن مسیر که در برخی نقاط عرضش کمتر از ۲۰ سانتیمتره، وجود
دهلیزها و پرتگاه های عمیق سمت دره دریوک و شیب تند و بهمنی سمت دره وارنگرود و
نقابهای متعدد، دقت بالایی میطلبه؛ خصوصا که حجم بالای برف تازه، روی تیغه ها و
شکافها رو پوشونده و وضعیت گام بعدی غیر قابل پیش بینیه و همین کار رو سختتر
میکنه.
بدلیل حجم بالای برف روی تیغه و ناپیدا بودن عوارض زیر برف، روش معروف به خرسواری برای عبور از این بخش ممکنه باعث پاره شدن شلوار گورتکس بشه و روش عاقلانه ای نیست. بنابراین با دقت خیلی زیاد با یک تبر یخ و یک کلنگ و با بکاربردن روشهای ترکیبی، عبور از روی تاج تیغهها همراه با عکاسی انجام میشه. رد پای تازه یک کل یا بز در تراورس تیغهها دیده میشه که پلنگی اونو تعقیب کرده (محیطبانان عکس رد پای پلنگ رو تایید کردن). اما استفاده از اون ردپا جهت عبور، برای من با توجه به وزن بالای خودم و کوله و حجم بالای برف غیر ممکنه. بعد از طی مسافتی رد پاها توی دهلیزهای سمت دریوک پایین رفت و گم شد.
جناب سگ هم همهی تیغهها رو تراورس کرد. هر جا وایمیستادم برای
عکاسی و معطل میکردم و نسبت بهش دید نداشتم، برمیگشت ببینه کجام و چرا نیومدم،خیالش
که راحت میشد ادامه میداد. امان از این آادمهای دوپا که که فقط ظاهر و زبان
فریبندهای از آدم دارن. به اسم یه تیم میرن برنامه و هم چادر میشن، اما رسمشو بجا
نمیارن و عین آب خوردن همدیگه رو جا میذارن تا به قلشون برسن، حتی اگه به قیمت جون
هم تیمی و هم چادریشون تموم بشه!
آی درد داره وقتی میبینی
بعد چند وقت که آبا از آسیاب افتاد، برای این آدمها کف و هورا هم میکشن . . .
بعد عبور از اولین بخش دشوار تیغه، جایی هستم روی خط الراس که در ادامه باید از روی یک برآمدگی سنگی نسبتا کوچک روی خط الراس که بالا و پایین کردن بیهوده بود، عبور میکردم و اون طرفش رو هم به خوبی می دیدم، اما اگه ازش عبور میکردم، در پایین ترین نقطه که میرسیدم و در مقابل باید بلافاصله از سنگ میومدم بالا (بصورت V بود) ، بدلیل حجم بالای برف تازه جمع شده در اون گودی و نقاب سمت دریوک، وضعیت خیلی ریسکی میشد. بنابراین تصمیم گرفتم متمایل به دره وارنگرود یه تیکه ده دوازده متری رو با فاصله خیلی کمی از اون تکه سنگی روی خط الراس، از رد پای یه سگسان استقاده کنم. پیش بینیم درست بود اما چاره ای نبود. در برف غرق میشم.
تا نزدیک کمر توی برفم. عبور از این حجم برف به روش معمول غیر
ممکنه. نمیخوام برای جا باز کردن در برف برای گام برداری تقلای زیادی بکنم. خطر
شکست بهمن - پایین تر از من - به سمت دره وارنگرود هم وجود داره، صدای اخطارش رو
هم میشنوم که البته با توجه به وضعیت موجود نهایتا فقط باعث سرخوردن و چند متر
پایین تر رفتن و هدر رفتن انرژی جهت برگشتن بالای مجدد خواهد شد که با کم آبی
موجود وضعیت دشوارتری ایجاد خواهد نمود. کلمه شنا کردن توی برف اکنون به واقعیت
رسیده. بعده بیست سال کوهنوردی تا حالا توی چنین حجمی از برف گرفتار نشده بودم.
برای فرار از وضعیت موجود تلاش زیادی میکنم تا چند گام برم به سمت خط الراس که
شاید از عمق برف کاسته بشه.
اما با این حجم برف، تلاش خیلی زیادی می طلبه!
باید زودتر از این وضعیت بیام بیرون. در حالی که گورتکس به تن دارم
به پشت میخوابم، تنها با این کار میتونم بدون تقلا (برای جلوگیری از شکست بهمن) از
توی برف بکشم بیرون - خلاصه توی برف کرال پشت نرفته بودم که رفتم - خودمو از توی
اون حجم برف میکشم بیرون و با این وضعیت موفق میشوم جابجا شم. آنقدر سرده که به
هیچ وجه لباسها خیس نمیشن. برای فرو رفتن کمتر توی برف یه چند متری هم با حرکت
کردن روی ساق پاها - چیزی شبیه به گاگله کردن نوزادان – ادامه میدم که جواب میده
و از این وضعیت با حداقل صرف انرژی بیرون میام. بعد عبور از دومین بخش دشوار تیغهها که از بخش قبلی کمی ساده تر بود و صعود قله نوسم بویدر، ساعت از ۱۲ گذشته و
توقف میکنم.
از هوای آرام استفاده کرده، سریع برف آب میکنم و نیم لیتری نسکافه
رقیق و بیسکویت میخورم. انرژی از دست رفته برمیگرده. مسیر رو ادامه میدم و از بند
دال کولی و دال کولی هم عبور میکنم. از این پس ساختار خط الراس عوض میشه و از حالت
تیغهای بصورت سنگلاخی تغییر میکنه. از این پس فقط باید راه رفت و در برخی نفاط
برف کوبی اندکی کرد چرا که باد اغلب مسیر رو جارو کرده. جایی قبل از آخرین گردنهی
بزرگ مسیر تا انتهای خط الراس و قبل از قله فراخ نو در باد شدید دم غروب چادر
میزنم. جای چادر خیلی مناسب نیست و کمی شیب داره. شب آخر خوابیدن در چادر روی خط
الراسه و در صاف کردن زیر چادر کمی تنبلی میکنم که شب خیلی آزاردهنده میشه. اینجا
هم با وجود اینکه چراغ بالای پیست دربند سر رو میبینم اما از آنتن موبایل خبری
نیست.
روز چهارم، پنج شنیه ۲۴ دی ۱۳۹۴
ساعت
۸صبح حرکت آغاز میشه. تصمیم دارم سرعتم رو بیشتر کنم تا زودتر به سرکچالها برسم
بلکه گروهی به قصد صعود یکروزه سرکچالها در منطقه باشه و بتوانم با ماشین آنها به
تهران برگردم. پس از صعود فراخ نو و خرس چال به سمت هرزه کوه میرم. از صعود یک متر
آخر دست به سنگ هرزه کوه بدلیل ریسک بالا صرف نظر میکنم. وسوسه رفتن به سمت برج و
خلنو یه لحظه هم رهام نمیکنه. وقت و آذوقه و توان کافی و از همه مهمتر شرایط هوا،
مساعد برای صعود اونهاست اما طبق برنامهای که به خونه اعلام کردم نیست. خیلی با
خودم کلنجار میرم تا ازش صرفنظر کنم. در ادامه مسیر به سمت گردنه ورزآب میرم. در
این لحظه سه لکه متحرک روی قله سرکچال ۳ توجهم را جلب میکنه. هوا خوبه و وزش باد
خیلی شدید نیست. یال گردنه ورزاب تا برج تقریبا خشکه و باد همه برف ها را جارو
کرده.
سعی میکنم از توی برفها حرکت کنم تا استهلاک مفاصل و استهلاک کفش و
گتر کمتر بشه این کفش ۱۲ سال و گتر ۸ ساله که نقطه اتکای منه و حالا حالاها و با
قیمتهای امروزی باید برام کار کنن،به سرعتم اضافه میکنم تا زودتر به آن سه نفر
برسم، اما مسیر آنها خیلی کوتاه تره و من خیلی تشنه. بازم برفکوبی سنگین شروع
میشه. پستی و بلندیهای گردنه رو با برفکوبی عبور میکنم. تکلیف برف معلوم نیست.
بعضی جاها سفت شده اما یکهو فرو میری تا زانو. دقت زیادی میکنم تا از سفتترین
قسمتها عبور کنم تا انرژی کمتری صرف بشه. آخرای گردنه ورزاب میشینم و یه فلاکس
کامل چای با خرما مینوشم و خودمو آماده میکنم برای صعود یال نفس گیر زیر سرکچال
یک، که میبینم دو نفر از سرکچال یک به سمت ورزاب سرازیر شدند. شدت باد خیلی زیاد شده
و رو به افزایشه. گردنه ورزاب، درست زیر یال منتهی به سرکچال یک به هم میرسیم. ۳
نفر بودند و خودشان را از گروه بازنشستگاه کرج معرفی کردند، به همراه یک سگ که از
شمشک دنبالشون راه افتاده بود. گپی زدیم و عکسی گرفتیم و آنها به قصد چادر زدن کمی
جلوتر و صعود قلهی برج، از من جدا شدند.
در وزش بی امان و شدید باد و شلاقهای آزاردهنده برف، سرکچال یک صعود شد و به سمت سرکچال سه راهی شدم. حجم برف روی خط الراس خیلی بالا بود و با وجود اینکه گروه قبلی زحمت برف کوبی را کشیده بود باز هم برف کوبی میکردم. نقابهای زیادی به سمت دریوک ایجاد شده بود که دقت زیادی می طلبید. با صعود سرکچال۳ به سمت پناهگاه لجنی پایین رفتم. باد کمتر شده بود،عین تو فیلما، رویای نوشیدن بدون محدودیت آب گوارا دیوانه کننده بود!
توی چنین برنامههایی، نگهداری و حمل آب گوارا غیر ممکن که نیست اما
اصلا به زحمت و گرفتاریش نمیارزه.امان از طعم گند برف آب شده که حتی جذب بدن هم نمیشه و حتما باید
یه چیزی قاطیش کرد تا قابل خوردن و قابل جذب شدن بشه.
در میانهی راه متوجه لکههای متحرک روی یال زیر قلهی لجنی شدم. بله، گروهی به قصد رسیدن به پناهگاه لجنی در راه بود. ساعت ۱۶ نشده بود و در حالی که کفش کمی امروز پاهامو زده، رسیدم جانپناه. حساب کردم اگه الان برم شمشک، سر شب میرسم پایین و اسیر بیماشینی میشم و از طرفی پنجشنبه شبه و هیچ آژانسی هم حاضر نمیشه منو توی اون ترافیک ببره تهران. بنابراین ازرفتن به شمشک منصرف شدم و در جانپناه موندم. با همسرم و پدرم تماس میگیرم و موقعیت خودمو اعلام میکنم. ساعتی بعد، تیم ۴ نفره که زیر قله لجنی دیده بودم رسیدن که تیم دوم گروه بازنشستگان از کرج بودن و قصد داشتند روز بعد سرکچالها را صعود کنند و با دیگر دوستانشان که در راه برج بودن به پایین برگردن.
شبی را با هم گذروندیم. قدیمترها، وقتی موبایل نبود و این گوشیهای لعنتی امروزی نبود، شبهای برنامههای زمستونی توی پناهگاهها و چادرها، بخصوص چون روزها کوتاه بود و شب دراز و وقت زیاد ، به گفتن خاطرات و تجربیات کوه میگذشت، و وضعیتی در روحیه افراد ایجاد میکرد که سرما رو کمتر حس میکردن. اما امروزه متاسفانه هرکسی سرش توی گوشی خودشه و افسوس..
روز پنجم، جمعه ۲۵ دی ۱۳۹۴
صبح
زود بیدار شدم و ساعت۶:۳۰ از سرما و سفتی برفها استفاده کرده از زیر
پناهگاه و لابلای سنگها رفتم تا کف دره و با توجه به اینکه از وضعیت منطقه مطلع
بودم و هفتهی گذشته هم این مسیر رو دیده بودم و بهمنها ریخته بود و در آن وضعیت و
سرمای اول صبح احتمال بهمن وجود نداشت، به سمت سپیدستون رفتم. ساعت حدود ۹صبح
سپیدستون بودم.
با پدرم تماس گرفتم. گفت ماشینت کجاست؟ دیروزاز پاسگاه زنگ زدند که ماشینت چند روزه فلان جاست و ازش خبری دارید یا نه و از آنجایی که من روز قبل با پدرم از پناهگاه لجنی صحبت کرده بودم به پاسگاه گفته بود که فلان جاست و حالش خوبه.
اول قرار بود برم تهران و روز بعد برم جادهی چالوس دنبال ماشین. دیدم جاده شمشک به دیزین بازه و میشه تا گردنهی دیزین رفت. همین کار رو کردم. راننده آژانس از جوانان محلی بود. وقتی از برنامهای که اجرا کرده بودم مطلع شد خیلی کیف کرد و گردنهی دیزین با هم محلیهاش که در پیست کار میکردند صحبت کرد و هماهنگ کردند و لطف کردند من رو بدون گرفتن ورودیه پیست با تله کابین فرستادند پایین.
انگار آن کسی که روز اول در وارنگرود دیده بودم برای همه تعریف
کرده بود، همه کارکنان میگفتند این همون کوهنورده!؟
زبالههای کل برنامه رو هم انداختم توی سطل زباله پیست، بلکه اون دوستان عزیزی که خیلی هم مدعی هستن یاد بگیرن در چنین برنامههایی زباله هاشونو با خودشون تا انتها حمل کنن و بیارن پایین و حواله نکنن به تابستونا و برنامههای بعدی که در عمل هیچ وقت نمیرسن!
خلاصه از دیزین هم یه ماشین گرفتم تا محیطبانی وارنگرود. لوازمم رو داخل ماشین گذاشتم و کفشهامو عوض کردم. درب محیط بانی رو زدم و با دیدن من محیطبان ها اومدن بیرون و گفتند تو همونی هستی که چند روزه رفتی کوه؟! ما هماهنگ کرده بودیم اگر امروز تا ساعت سه نیومدی هلیکوپتر بلند شه و ... ازم فیلم و عکس گرفتن و منو رو بردن داخل و حسابی با چای ازم پذیرایی کردن و منو شرمنده خودشون کردن. یک ساعتی مهمونشون بودم و از برنامه گفتم و سوالای زیادشونو با حوصله جواب دادم و عکسهامو نشونشون دادم و قرار شد بعدا عکسهای زیادی که از کل و بزها گرفتم برایشون ببرم. جا داره اینجا ازشون تشکر کنم خصوصا آقای جواد بهار که در این مدت به فکر من بودن و پذیرایی گرمی از من کردن.
آقای بهار وقتی ماشین من و گزارش همکارانش که در جاده منو دیده بودن رو شنیده بود، بعد از گذشت یک روز وقتی میبینه من نیومدم زنگ میزنه پاسگاه نیروی انتظامی که کسی با این ماشین از دیروز رفته کوه و برنگشته. پاسگاه از آگاهی شماره ماشینو استعلام میکنه و از طریق آدرس قدیمی منزل پدری که الان موقعیتش مجاور اتوبانه و دیگه وجود نداره از طریق تماس با بچه محل های قدیم، با پدرم تماس گرفته بودند که مالک ماشین کیه و الان کجاست و باقی ماجرا . . . .
پینوشت: .
۱)
زمستون ۸۷
که جنوب زندگی میکردم، بعد از کلی تمرین و تدارک مرخصی گرفتم و اومدم تهران و تا
پای کار هم رفتم. اون زمان قصد داشتم برنامه رو از دیزین و از قله سه چال شروع کنم
که تصمیم غلطی بود. بدلیل حجم بسیار بالای برف و خطر ریزش بهمن از همون پای کار
یکراست برگشتم جنوب. اردیبهشت ۸۴ یک روزه انفرادی و خرداد ۸۶ یکروزه به همراه یک
دوست همنورد و خرداد ۸۸ یک برنامه دوروزه با جمعی از دوستان هم نورد پیمایش این خطالراس رو اجرا کردم. شهریور ۸۹ پیمایش سه چال به سکه نو و شناسایی دره ها و یالهای
جنوبی سکه نو به همراه دو دوست هم نورد اجرا شد. در این برنامه از یال زیر قله سکه
نو سمت ولایت رود سرازیر شدیم و در میان راه در قسمتی که نسبتا وسیع و صاف بود با
انبوهی از فضولات خرس مواجه شدیم. اول خیال کردیم فضولات گاوه اما با دور زدن اون
قسمت وقتی دیدیم گاو به هیچ وجه نمیتونه خودشو به اونجا برسونه مطمئن شدیم که مال
خرسه. پرس و جو از اهالی ولایت رود هم دستبرد خرس به باغهاشون رو تایید کرد. بهمن ۹۳
صعودی انفرادی به سکه نو داشتم که حاصلش شناسایی یال شمالی و راه های دسترسی دامنه
های شمالی سکه نو با استفاده از تصاویر ماهواره ای بود. رویای ۷ ساله بالاخره محقق
شد. چادری که هفت سال پیش برای پیمایش این خط الراس خریده بودم و تا حالا جاهای
دیگه استفاده شده بود، بالاخره اونجایی که باید، مورد استفاده قرار گرفت.
۲)
قبل از
اجرای این برنامه، تبلیغات، بیانیه های آنچنانی پیش از اجرای برنامه، چاپ پوستر از
برنامه هنوز اجرا نشده و . . . مطابق آنچه
متاسفانه چند سالیه گریبانگیر کوهنوردیه انجام نشد.
۳)
در این برنامه از تیمِ پشتیبان، تیمِ همراهِ بارکشِ برف کوب در روز اول، تیمِ همراهِ بارکشِ برف کوب و همراه با پذیرایی مفصل (آخرین بخش از مسیر در کوه) در روز آخر، بارگذاری قبل از اجرای برنامه، چشم های از قبل هماهنگ شده که در طول مسیر و یا در بخشهایی از مسیر مراقب باشند،خبری نبود. این برنامه به روش آلپی و به مفهوم واقعی، انفرادی و بدون حمایت (فری سولو) اجرا شد. لازمه برخی دوستان و کوهنوردان بازنگری در بکاربردن این واژه ها در برنامه هاشون که به هیچ وجه واقعی نیست داشته باشن.
۴)
لوازمی که همیشه و در تمام برنامه ها در کوله من هست و هرگز حذف نمیشه:
• یک کیسه شامل: سوت، سوزن و نخ، کبریت داخل قوطی ضد آب، فندک شفاف با جرقه زن سنگی که مقدار گازش قابل دیدن باشه (جرقه زن های اتمی در سرما از کار میافتن)، چند جفت بند کفش بلند و مرغوب اضافی، چند متر بند پلاستیکی محکم، ضد آفتاب، ماتیک چرب کننده لب ضد اشعه فرابنفش، یک آچار فرانسه کوچک 3 اینچی، آچار آلن 5 جهت تنظیم تیغه تبر یخ
• یک کیسه شامل: یک mp3 پلیر کوچک دارای رادیو و هدفون و یک جفت باطری داخل کیسه ضد آب (فقط برای استفاده جایی که گیر افتادی و باید چند روزی تا هوای خوب صبر کنی)، GPS و یک جفت باطری اضافه، هد لامپ، چاقو ویکتورینوکس هزار کاره! سایز بزرگ (انبردست و اره هم داره که تا حالا انبر دست و پیچ گوشتی هاش خیلی به کار اومده)، چند تکه الکل جامد برای مواقع اضطراری، یک گوشی کوچک و سیم کارت اضافی با باطری همیشه شارژ داخل کیسه ضد آب، لیوان و قمقمه فلزی، عینک آفتابی ارتفاع و برس کوچک جهت زدودن برف چسبیده به کفش و..
• یک کیسه شامل: یک قوطی کوچک نمک، چند تکه نبات، یک قوطی کوچک قند، یک مشت خرمای خشک، یک قوطی کوچک کشک خشک، دو تکه (اندازه یک قالب صابون) کنجد عسلی، یک مشت پسته خام، چند تا چای کیسه ای
• یک کیسه شامل: دو تا باند کشی، کشکک بند زانو، یک نصفه رول دستمال کاغذی، چند تا قرص ضد اسید معده رانیتیدین، چند تا چسب زخم و گاز استریل و کمی چسب زینک اکساید
۵)
لوازمی که
اختصاصا در این برنامه همراهم بود:.
• چادر یک نفره یک پوش اکسپدیشن مونتین هاردور مدل بونکر۱
• کوله دیوتر ۴۵ لیتری مدل گاید و روکش کوله
• کوله دیوتر ۴۵ لیتری مدل گاید و روکش کوله
• اجاق گاز پریموس مدل اتا لیت یک نفره با لیوان نیم لیتری (نه از این تقلبیای میدون منیریه!، اوریجینال از اونور آب اومده) فوق العاده سریع و کم مصرف. وجودش برنامه رو متحول کرد. کل این چهار روز و نیم رو فقط یک کپسول پروپان ۳۰۰ گرمی مصرف کردم که هنوزم تموم نشده بود (اولین برنامه بود که استفاده میشد و ۲ تا کپسول دست نخورده برگردوندم) یکی دیگه از ویژگیهای عالی این اجاق اینه که موقع برف آب کردن، از زیر و اطراف ظرف آب کاندنس نمیشه تا بچکه و زمین رو خیس کنه (این وضعیت در تمامی دیگر انواع اجاق گاز حین برف آب کردن اتفاق می افته و باید دائما آب که روی زمین میریزه رو خشک کنی یا یه چیزی بزاری زیرش.)
• کفش یک پوش سنگین لووا کرامپون خور (قدیمی و بدون عایق گرمایی در لایه ها) که با یک گتر یکسره یک پوش گورتکس محافظت می شد. این ترکیب قبلا بارها در صعود های انفرادی- زمستانی یالهای جنوبی، شمالی، شمالشرقی و یال داغ دماوند استفاده شده بود و امتحانش را با وضعیت بدنی من پس داده بود. به هیچ وجه چنین ترکیبی رو برای دیگران توصیه نمیکنم. به اضافه اینکه از این ترکیب هرگز در برنامه های تیمی در صعود زمستانی دماوند استفاده نکردم و در چنین برنامه هایی همیشه کفش دوپوش پا کردم، چون در برنامه تیمی، نفر اسیر تیمه و ممکنه توقفهای غیر عادی و پیش بینی نشده طولانی بوجود بیاید.
• کیسه خواب پر عالی و البته سنگین، جوراب پر و یک جفت جوراب اضافه
• هد لامپ خوب اضافی با قابلیت روشن کردن عمق میدان زیاد
• یک جفت جوراب خوب و یک شلوار استرچ و یک شلوار ویند استاپر قدیمی ویک شلوار گورتکس قدیمی دو پوش، دو بلوز پلار و یک بلوز استرچ به همراه یک کاپشن گورتکس دوپوش قدیمی و کلاه پلار و کلاه دوکاره پلار (دور گردنی کلاه شو!) که همگی از ابتدای کار در گردنه شمالی سکه نو تا آخر برنامه تنم بود. و تنها یک جفت دستکش پنج انگشتی دو پوش که پوش داخل پلار و پوش خارج ضد باد و مقاوم در برابر نفوذ آب داره . خوشبختانه دستام در سرما خیلی مقاومه و معمولا فقط وقتی با برف و یخ درگیر باشم یا باد شدید باشه دستکش استفاده میکنم و باقی اوقات دستکش ها در جیب گرم و آماده استفاده.
• زیر انداز فوم برده بودم اما استفاده نکردم و فقط زیر سرم میذاشتم!
گونی که برده بودم برای زیر چادر تا چادر توی سنگ ها آسیب نبینه ، چون محل
استقرارها در برف بود، از گونی بعنوان زیر انداز داخل چادر استفاده میکردم و بدلیل
خوب بودن کیسه خواب، مشکلی بابت سرمای کف نداشتم. برفک چادر هم که میریخت به راحتی
از روی گونی میکردمش زیر گونی و از شدت سرما اصلا آب نمیشد که بخواد کیسه خواب یا
لباسا رو خیس کنه. صبح قبل از حرکت هم داخل چادر رو خوب میتکوندم تا برفکها کاملا
تخلیه بشه و چادر خشک و آماده بود برای استفاده در شب بعد.
• یک کلنگ سبک و یک تبر یخ و بیل برف، یک تسمه ۱۲۰ برای درست کردن تونیک و دو تا کارابین پیچ و یک جفت کرامپون فیکسی
• آذوقه کامل جهت ۶ روز برنامه که با مدیریت تا ۸ روز هم کفایت میکرد، شامل: یک عدد نان بربری، سه بسته نودل الیت، یک بسته ۳۰۰ گرمی کالباس، یک مشت خرمای خشک و یک مشت پسته خام (علاوه بر مقادیر همراه همیشگی)، ۴ بسته کوچک بیسکوییت مادر، ۳ بسته کلوچه کوچک، ۶ بسته کافی میکس، ۱۰ عدد چای کیسه ای، یک بسته چیپس خلالی، یک بسته پودر حلیم، کمی لواشک، دو تا پرتقال و دو تا موز که موزها روز اول و پرتقالها روز دوم خورده شد، یک بسته کوچک کمپوت آناناس. ضمنا روز اول صبحانه کامل (نان و پنیر و ۲ تا تخم مرخ آب پز) در منزل خورده شد.
۶)
متاسفانه
در اغلب برنامه های گروهی بدلیل سهل انگاری نفرات و تکیه به دیگر افراد گروه،
لوازمی که باید در کوله هر شخص باشه، برای سبکتر شدن حذف و بارها و بارها مشکلاتی
ایجاد کرده .
۷) متاسفانه در اغلب برنامه های گروهی توجه افراد به اطراف در طی برنامه خیلی کمه و بیشترین توجه به خود صعوده و بس. از اون بدتر زمانیه که نفرات، هدفون به گوش اون حداقل توجهی رو که باید به اطرافشون داشته باشن (حداقل برای حفظ امنیت و مطلع شدن به موقع از رخدادهای پیرامونی) رو هم ندارن و توی عالم خودشون و بی خبر از عالم و آدم، موسیقی گوش میکنن و بدنبال نفر اول گام برمیدارن . رعایت نکردن اصل توجه پیرامونی در کوهنوردی همیشه باعث ایجاد حوادث زیادی شده. مدتیه نوعی برنامه - به اسم برنامه گروهی - مرسوم شده که نفرات در قالب یک تیم به برنامه میرن و اما متاسفانه هر کس در حال و در راه خودشه و از اونجایی که با امید تکیه به دیگران لوازم ضروری همراه نداشتن، بارها و بارها باعث ایجاد حوادث جبران ناپذیری شده.
۸) وسیله خوب لازمه اما کافی نیست. وسیله خیلی خوبِ مطابق با تکنولوژی روز، فقط رفاه رو بیشتر میکنه (رسیدن به رفاه بیشتره که طبیعت و کوههامونو داره ویران می کنه). از اون مهمتر آمادگی روحی و ذهنی، آمادگی جسمانی و تجربه کافیه که تعیین کنندس. با یک مجموعه لوازم که حداقل های متناسب با برنامه رو دارا باشه و با کمی تجربه و تلاش میشه با کمترین هزینه، برنامه های خوبی اجرا کرد.
متاسفانه کوهنوردهای این دوره فقط فکر و ذکرشون خریدن و جمع کردن
لوازم آنچنانی و گرون قیمته و بیشتر از اینکه در رفت و آمد برنامه باشن، در رفت و
آمد فروشگاههای لوازم کوهنوردین. بیشتر از اون که یاد بگیرن با حداقل لوازمی که
دارن، به چه روشی میشه بهترین کارایی رو ازشون گرفت، فقط بدنبال خرید لوازم
پیشرفته و گرون قیمت اند، بدون اینکه یاد بگیرن چطوری ازش استفاده کنن. کم نداریم
کوهنوردای مدعی که توی یه برنامه زمستانی (نه خیلی سطح بالا) با کفش سه پوش
آنچنانی، دچار سرمازدگی پا میشن و یا با داشتن پوشاک عالی، توی باد و برف لباس
پلار میپوشن و ظرف نیم ساعت آدم برفی میشن و ... ، که اینا همه نشونه بی تجربگی و
بی توجهیه. کم نداریم مربیهای یخ و برفی که در برنامه زمستونی با خودشون کلنگ
نمیبرن و فقط متکی به باتوم هستند.
امیر بهرامی – اسفند ۱۳۹۴
مسیر پیمایش شده . حد فاصل قله سکه نو (سینو) و محل کمپ در شب اول جی پی اس خاموش بود
جادهی وارنگرود
جادهی وارنگرود
روستای وارنگرود
یال منتهی به گردنه شمالی قله سکه نو (سینو)
کمانکوه از فراز یال منتهی به گردنهی شمالی قله سکه نو (سینو)
آزادکوه از فراز یال منتهی به گردنه شمالی قله سکه نو (سینو)
آزادکوه از فراز یال منتهی به گردنه شمالی قله سکه نو (سینو)
قله سکه نو (سینو) از فراز یال منتهی به گردنه شمالی
کَل و بُز
کَل و بُز
آزادکوه از فراز یال منتهی به گردنه شمالی قله سکه نو (سینو)
قلهی سکه نو و قله سهچال کمی قبل از رسیدن به گردنه شمالی سکه نو (سینو)
قلهی سهچال از فراز یال شمالی سکه نو (سینو)
بر فراز قلهی سکه نو (سینو) - پشت سر از سمت راست:
یخچال و سرماهو و کمانکوه و آزادکوه
یخچال و سرماهو و کمانکوه و آزادکوه
بسوی گردنه مابین سکه نو (سینو) و سهچال جهت برپایی کمپ شب اول
کمپ شب اول کمی مانده به گردنه مابین سکه نو (سینو) و سهچال
کمپ شب اول کمی مانده به گردنه مابین سکه نو (سینو) و سهچال
بسوی قلهی سهچال
پشت سر گذاشتن گردههای یخ زده مابین سکهنو (سینو) و سهچال، محکی جدی قبل از رسیدن و درگیرشدن با تیغههای پیش رو بود،به دلیل دهلیزهای سمت راست (سمت دریوک) و حجم بالای برف و شیب بهمنی سمت چپ (دره وارنگرود) به هیچ وجه قابل تراورس نبوده و باید از روی گرده با تکنیکهای ترکیبی عبور نمود.
بسوی قلهی سهچال
بسوی قلهی سه چال
پشت سر گذاشتن گردههای یخزده مابین سکهنو(سینو) و سهچال، محکی جدی قبل از رسیدن و درگیرشدن با تیغه های پیش روبود، به دلیل دهلیزهای سمت راست (سمت دریوک) و حجم بالای برف و شیب بهمنی سمت چپ (دره وارنگرود) به هیچ وجه قابل تراورس نبوده و باید از روی گرده با تکنیکهای ترکیبی عبور نمود.
بسوی سه چال که در سمت چپ یخچال و سرماهو و کمانکوه مشاهده میشود
بر فراز قلهی سه چال
بر فراز قله سه چال و ادامه خط الراس پیش رو
بر فراز قلهی سه چال و ادامه خط الراس پیش رو
بعد از قلهی سه چال
بر فراز قله سه چال و ادامه خط الراس پیش رو در سمت چپ و خط الراس کلونبستک به سرکچالها در سمت راست
بر فراز قله سه چال و خط الراس توچال در انتهای تصویر
پشت سر گذاشتن قله سه چال که بدلیل حجم بالای برف و نقابهای متعدد و عدم دید کافی به پایین دست، یافتن مسیر مناسب کمی با جستجو همراه بود و زمان برد.
پشت سر گذاشتن قله سه چال که بدلیل حجم بالای برف و نقابهای متعدد و عدم دید کافی به پایین دست، یافتن مسیر مناسب کمی با جستجو همراه بود و زمان برد . . . و ادامه خط الراس پیش رو
پشت سر گذاشتن قلل سکه نو (سینو) و سه چال
بسوی گردنهی شیورچال
بسوی گردنهی شیورچال
پشت سر گذاشتن قلل سکه نو (سینو) و سه چال
گردنهی شیورچال و بسوی اولین تیغه های مسیر
محیط بانان رد پای پلنگ روتایید کردند!
پشت سر گذاشتن قلل سکه نو (سینو) و سه چال و گردنه شیورکش و ابتدای تیغه ها . با توجه به حجم بالای برف تازه و مشخص نبودن سنگها و وجود نقابهای متعدد به سمت دریوک که پرتگاه است و سمت دره وارنگرود هم دارای شیب بالا و مستعد ریزش بهمن بود، عبور از آن دقت بسیار بالایی می طلبید .
محل کمپ شب دوم میانه تیغه های ابتدای مسیر . سمت دریوک که پرتگاه است و سمت درهی وارنگرود هم دارای شیب بالا و چند متر پایین تر از چادر خط شکست بهمن دیده میشد و بهمن بزرگی به دره سرازیر شده بود که در تصاویر بعدی قابل دیدن است. عبور از آن دقت بسیار بالایی می طلبید ... چادر به خوبی با کلنگ و تبر یخ و باتوم مهار شده بود.
بسوی دشوارترین تیغه خط الراس کمی بعد از محل کمپ شب دوم. بدلیل حجم بالای برف تازه و کاملا پوشیده بودن تیغه ها و مشخص نبودن فرو رفنگی ها و بر آمدگی های سطح تیغه ها، عبور از تیغه ها که در اغلب مواقع بسیار باریک (کمتر از ۲۰سانتیمتر ضخامت) بوده، در حالی که سمت دریوک پرتگاه و سمت دره وارنگرود شیب تند (بستر سنگی صاف و بدون گیره) و مستعد ریزش بهمن بود؛ دقت، تلاش و تکنیک بسیار بالایی میطلبید.
عبور از تیغه ها با یک کلنگ و یک تبر یخ و کرامپون انجام شد و با وضعیت موجود عبور با با تک کلنگ یا تک تبر یخ غیر ممکن و یا با ریسک خیلی بالا خواهد بود.
عبور از تیغه ها با یک کلنگ و یک تبر یخ و کرامپون انجام شد و با وضعیت موجود عبور با با تک کلنگ یا تک تبر یخ غیر ممکن و یا با ریسک خیلی بالا خواهد بود.
این رد پای تازه یک حیوان است که تیغه ها را تراورس کرده . با توجه به وضعیت شرح داده شده برای عبور یک نفر با کوله سنگین مناسب نبود و تیغه ها از راس پیمایش شد .
دهلیز منتهی به دریوک
گوشه بالای سمت چپ تصویر، محل کمپ شب دوم روی خط الراس و چند متر پایین تر خظ شکست بهمن مشاهده میشود.
پشت سر گذاشتن محل کمپ شب دوم روی خط الراس و چند متر پایین تر خظ شکست بهمن مشاهده میشود.
بسوی دشوارترین تیغه خط الراس کمی بعد از محل کمپ شب دوم. بدلیل حجم بالای برف تازه و کاملا پوشیده بودن تیغه ها و مشخص نبودن فرو رفنگی ها و بر آمدگی های سطح تیغه ها، عبور از تیغه ها که در اغلب مواقع بسیار باریک (کمتر از ۲۰سانتیمتر ضخامت) بوده، در حالی که سمت دریوک پرتگاه و سمت دره وارنگرود شیب تند (بستر سنگی صاف و بدون گیره) و مستعد ریزش بهمن بود؛ دقت، تلاش و تکنیک بسیار بالایی میطلبید.
عبور از تیغه ها با یک کلنگ و یک تبر یخ و کرامپون انجام شد و با وضعیت موجود عبور با با تک کلنگ یا تک تبر یخ غیر ممکن و یا با ریسک خیلی بالا خواهد بود..
عبور از تیغه ها با یک کلنگ و یک تبر یخ و کرامپون انجام شد و با وضعیت موجود عبور با با تک کلنگ یا تک تبر یخ غیر ممکن و یا با ریسک خیلی بالا خواهد بود..
.
اون رد پایی که جلوتر میبینید رد پای تازه یک حیوان است که تیغه ها را تراورس کرده . با توجه به وضعیت شرح داده شده برای عبور یک نفر با کوله سنگین مناسب نبود و تیغه ها از راس پیمایش شد.
بر فراز دشوارترین تیغه های مسیر و پشت سر گذاشتن محل کمپ شب دوم روی خط الراس و چند متر پایین تر خظ شکست بهمن مشاهده میشود.
بسوی قله شیورچال بر روی دشوارترین تیغه خط الراس کمی بعد از محل کمپ شب دوم. بدلیل حجم بالای برف تازه و کاملا پوشیده بودن تیغه ها و مشخص نبودن فرو رفنگی ها و بر آمدگی های سطح تیغه ها، عبور از تیغه ها که در اغلب مواقع بسیار باریک (کمتر از ۲۰سانتیمتر ضخامت) بوده، در حالی که سمت دریوک پرتگاه و سمت دره وارنگرود شیب تند (بستر سنگی صاف و بدون گیره) و مستعد ریزش بهمن بود؛ دقت، تلاش و تکنیک بسیار بالایی میطلبید.
عبور از تیغه ها با یک کلنگ و یک تبر یخ و کرامپون انجام شد و با وضعیت موجود عبور با با تک کلنگ یا تک تبر یخ غیر ممکن و یا با ریسک خیلی بالا خواهد بود.
عبور از تیغه ها با یک کلنگ و یک تبر یخ و کرامپون انجام شد و با وضعیت موجود عبور با با تک کلنگ یا تک تبر یخ غیر ممکن و یا با ریسک خیلی بالا خواهد بود.
بر روی دشوارترین تیغه خط الراس کمی بعد از محل کمپ شب دوم. پرتگاه های سمت دریوک به تصویر کشیده شده است.
پشت سر گذاشتن دشوارترین تیغه خط الراس
بسوی قلهی شیورچال
پشت سر گذاشتن دشوارترین تیغه خط الراس
بر فراز قلهی شیورچال
پشتسر گذاشتن قلهی شیورچال
پشت سر گذاشتن قله شیورکش و دشوارترین تیغه های مسیر
بسوی قلهی نوسم بویدر و دومین بخش از دشوارترین تیغه مسیر که از قبلی کوتاهتر اما به همان دشواری بود.
قلل بنددال کولی از زیر قله نوسم بویدر
بر فراز قله نوسم بویدر و مسیر پیمایش شده
قله و بند دالکولی
نقاب برفی روی بند دال کولی
گذر از قلل نوسم بویدر و بند دال کولی
قلهی دال کولی
بسوی گردنهی خرسچال و محل کمپ شب مانی سوم
کمی مانده تا گردنهی خرس چال،محل کمپ شبمانی سوم
سرکچالها
کمی مانده تا گردنهی خرسچال
آزاد کوه از فراز گردنهی خرسچال
گردنهی خرسچال. بسوی فلهی خرسچال
سرکچالها
گذر از نقابهای گردنهی خرسچال
قلهی کلونبستک
آزادکوه در مسیر خرس چال
قلهی خرسچال
قلهی خرس چال
قلهی هرزهکوه
گذر از قلهی خرس چال و نقابهایش
قلهی هرزه کوه
قله برج از فراز هرزه کوه
قلهی برج
انتهای خط الراس هرزه کوه و قلهی برج
دماوند در راه گردنهی ورزاب
دره دریوک از فراز گردنه ورزا
کوهنوردان گروه بازنشستگان کرج در حال فرود از سرکچال یک بسوی گردنه ورزا و قله برج
آدرس گروه:
زیر قلهی سرکچال ۱ ، یال شمالی . شلاق باد و برف
بعد از سرکچال۱
خط الراس سرکچال به کلون بستک از فراز سرکچال۱
آزادکوه از فراز خط الراس سرکچالها
سرکچال ۱ و ۲ از فراز سرکچال ۳
در راه جانپناه لجنی
No comments:
Post a Comment